#401
از مدل حرف زدنش خیلی ریز خندیدم
نمی دونستم چی بگم .سکوت سنگینی بینمون برقرار شده بود .
شدیدا نیاز به محبتش و آغوشش داشتم
ولی غرورم اجازه نمی داد ازش درخواست کنم
چون چیزی یادش نمیومد و ممکن بود معذب بشه .
بلند شدم و گفتم :
- من می رم یکم هوا بخورم بیام .
چیزی لازم نداری ؟
یکم نگاهم کرد و گفت :
- نه .برو .
اصلا فکر نکنم کلا دیگه نیاز باشه کسی کنارم باشه .
- چرا نیازه .
تو پات توی گچه.
راحت نمی تونی کارات رو کنی
- این پا باید چند ماه توی گچ باشه
بالاخره باید گلیم خودمو از آب بکشم بیرون
چیزی نگفتم و از اتاق بیرون رفتم
جو بیمارستان خیلی برام خفه بود .
از مدل حرف زدنش خیلی ریز خندیدم
نمی دونستم چی بگم .سکوت سنگینی بینمون برقرار شده بود .
شدیدا نیاز به محبتش و آغوشش داشتم
ولی غرورم اجازه نمی داد ازش درخواست کنم
چون چیزی یادش نمیومد و ممکن بود معذب بشه .
بلند شدم و گفتم :
- من می رم یکم هوا بخورم بیام .
چیزی لازم نداری ؟
یکم نگاهم کرد و گفت :
- نه .برو .
اصلا فکر نکنم کلا دیگه نیاز باشه کسی کنارم باشه .
- چرا نیازه .
تو پات توی گچه.
راحت نمی تونی کارات رو کنی
- این پا باید چند ماه توی گچ باشه
بالاخره باید گلیم خودمو از آب بکشم بیرون
چیزی نگفتم و از اتاق بیرون رفتم
جو بیمارستان خیلی برام خفه بود .